ناگفته هایی از زندگی مرتضی پاشایی(قسمت اوّل)

گروه موسیقی: نزدیک به یک ماه از درگذشت مرتضی پاشایی می گذرد. در گذشت این خواننده محبوب پاپ به نوعی جامعه را تحت تاثیر خود قرار داد و تا چند روز بسیاری از اخبار مربوط به او می شد. اما هنوز هم حرف های ناگفته بسیاری در مورد زندگی و مرگ مرتضی پاشایی وجود دارد.

در دیداری که با ناصر پاشایی (پدر مرتضی)، منصور پاشایی (عموی مرتضی) و همین طور مادر او داشته ایم، سعی کرده ایم تا ابعاد مختلف زندگی مرتضی پاشایی بررسی کنیم و به دلایل محبوبیت او بپردازیم.

*از آغاز درمورد مرتضی شروع کنیم که چه زمانی شروع به خواندن کرد؟

منصور پاشایی: اگر اجازه دهید مقدمه‌ای دراین رابطه بگویم و بعد برادرم توضیح خواهند داد؛ اولا موسیقی در خانواده ما تقریبا می‌توان گفت که موروثی است. یعنی در اکثر افرادخانواده ما یک گرایش شدید و عمیقی نسبت به موسیقی وجود دارد. این مساله در مرتضی کاملا از کودکی مشهود بود. مرتضی علاقه خاصی نسبت به موسیقی داشت از دوران طفولیت. از دو، سه سالگی وقتی لوگوی برنامه کودک پخش می‌شد حتی وقتی خواب بود، بیدار می‌شد و پای تلویزیون می‌نشست و با دقت گوش می‌کرد. ما خودمان از بچگی این استعداد را در مرتضی دیده بودیم که علاقه بسیار زیادی به موسیقی داشت و بدون اینکه حتی کلاس برود، شروع به نواختن سازهای مختلف کرد. هم پیانو هم گیتار و ویولن را حرفه‌ای می‌نواخت. بنابراین در سایر اعضای خانواده به نوعی این را شاهد هستیم و گرایش خاصی به موسیقی دارند. ازجمله صدای برادرم را در روز تشییع دیدید و صدای محزونی برای مداحی دارند و مناسب است. طبیعتا بخشی از این مساله می‌تواند موروثی باشد. بخش زیادی از این مساله به پشتکار مرتضی برمی‌گشت. تصور بر این نباید باشد که فقط استعداد کافی است. علاوه بر استعداد، پشتکار بسیار بسیار مهم است. درمرتضی پشتکار عجیبی وجود داشت و با تلاش بسیار زیاد ساعات و روزها و شب‌های زیادی را به موسیقی می‌پرداخت و یکی از علت‌های موفقیتش در امر موسیقی همین بود. از برادرم خواهم خوائست از زمانی که مرتضی شروع به خواندن کرد، خودشان توضیح دهند.

ناصر پاشایی: همین‌طور که اخوی فرمودند؛ شاید هنر به‌نوعی در خانواده ما موروثی است. تا جایی که از پدرم شنیده بودم پدربزرگم نیز صدا داشتند و اذان می‌گفتند. پدر من نیز هفتاد، هشتاد سال مطالعات اسلامی داشتند و اذان می‌گفتند و در مراسمات مختلف برای میلاد امام زمان(عج) و سایر ائمه می‌خواندند و صدای بسیای خوبی داشت برای امام حسین و برای دلشان می‌خواندند و هروقت که اسم امام حسین(ع) می‌آمد، گریه می‌کرد. من نیز چون در این خانواده بودم این افتخار را داشتم که مانند پدرم اگر قسمت می‌شد و گاهی که پیش می‌آمد در مراسم حضرت ابی‌عبدا... و ائمه‌معصومین افتخاری می‌خواندم تا این که به یکی از شهرستان‌ها منتقل شدیم. مرتضی در دوران کودکی قرآن را فرا گرفته بود و در مدرسه‌ای که درس می‌خواند در اذان مقام اول را به‌دست آورد. از آن شهر که به تهران منتقل شدیم در گروه سرود مدارس مقام‌هایی را کسب کرد. همین طور ادامه داد و هم زمان در مساجد با آموزش برنامه تئاتر و گذراندن کلاس‌های مختلف تئاتر نزد استاد سمندریان و سایر اساتید دیگر زمینه‌های تئاتر را به خوب گذراند. همزمان در مدارس تهران نمایشنامه‌هایی می‌نوشت و با همراهی چند نفر از دوستانش در مدارس کل مناطق تهران کارهای آموزشی انجام می‌دادند. می‌توانم بگویم در زمانی که ایشان کار تئاتر انجام می‌داد، مدارس تهران ایشان را می‌شناختند. از آنجا که تئاترشان موزیکال شد، ادامه کار تئاتر منجر به این شد که آهنگسازی را یاد بگیرد. در دوران سربازی برنامه‌های خود را داشت و در گروه موزیک سپاه پاسداران فعال بود. بعد از سربازی در شرکتی به‌عنوان آهنگساز مشغول به کار شد و مدیر شرکت به من گفت که ایشان نابغه است. تصور می‌کردم که مدیر شرکت اغراق می‌کنند درحالی که ایشان عنوان می‌کردند که تعریف بی خودی نمی‌کند و برایش جالب بود که خودش با این که مدارج عالی موسیقی را در کشورهای مختلف غربی پیموده است مانند ایشان نمی‌تواند آهنگسازی کند.

همان طور که برادرم عنوان کردند؛مرتضی پشتکار فراوانی داشت و شبانه‌روز برای پیشرفت کارش در موسیقی و تئاتر و گرافیک که همزمان تحصل می‌کرد، نهایت تلاش خود را داشت تا این که وقتی بیمار شد لحظه‌ای عقب‌نشینی نکرد. خودش می‌گفت که از تک‌تک لحظه‌های عمرش حتی در موقع قدم زدن نیز استفاده می‌کند و لذت می‌برد. علی‌رغم این که شیمی‌درمانی بسیار سخت است، کنسرت خود را برگزار می‌کرد و آهنگسازی خود را ادامه داد. در دوران 11ماهه بیماری و شیمی‌درمانی به بیش از 60 شهرستان مسافرت و کنسرت اجرا کرد. بهترین آهنگ هایش را در دوران معالجه انجام داد. یکی از خصوصیات مرتضی روحیه جوانمردی‌اش بود. به رغم همه هنرهایش شاید یکی از علت‌هایی که مردم دوستش دارند جوانمردی‌اش باشد. دوستان تعریف می‌کردند که یک هنرمند یا هنرپیشه تمام زحمت خود را می‌کشد که کنسرت یا تئاترش را اجرا کند تا پولش را بگیرد اما اگر جایی می‌دید که تهیه‌کننده یا کنسرت‌گذار ضرر کرده تنها هزینه بلیت هواپیمایش را دریافت می‌کرد و راضی به ضرر تهیه‌کننده نمی‌شد. این روحیه جوانمردی بود که شاید کمتر کسی این مسائل را در نظر بگیرد. این خصلت‌هایی بود که در مرتضی می‌دیدم. روحیه صبوری و عاقل بودنش و کارهایی که می‌کرد همه روی حساب و کتاب بود و همان طور که گفتم واقعا در مقابل بزرگترین ضربات مثل یک فرمانده جنگی عمل می‌کرد یعنی هیچگاه روحیه‌اش را نمی‌باخت.

 

* از دورانی که مرتضی اولین آلبومش  را منتشر کرد بگویید؛ واکنشش چگونه بود؟ واکنش شما چگونه بود؟

ناصر پاشایی: مرتضی تلاش زیادی برای اولین آلبومش کرد. شب و روز به دنبال این بود که آهنگ هایش را کامل کند و بتواند مجوز بگیرد. در آن زمان مشکلات فراوانی برای اخذ مجوز به وجود آمد که با پیگیری‌های مستمرش توانست مشکلات را حل کند. جلساتی با جناب آقای میرزمانی، مدیرکل موسیقی وقت برگزار کرد و به‌رغم مسائل و مشکلات توانست مدیران را توجیه کند که آهنگ‌هایش با حساب و کتاب است و هیچ کدام آهنگ های غربی به آن معنا که دیگران تصور می‌کنند، نیست. الحمدالله توانست مجوز را اخذ کند و راه‌های پیشرفت را طی کند.

*آیا خوشحالی خاصی برای اخذ مجوزش داشت؟

ناصر پاشایی:  زمانی که مجوزش را گرفت درحقیقت به آرزویش رسید. ضمن این که خوشحالی‌اش را نشان می‌داد البته خودش همیشه امید داشت که به جاهای بالاتری هم خواهد رسید. خوشحالی‌اش یک شکل طبیعی داشت.

*آیا اولین آلبومش با استقبال مواجه شده بود؟ معمولا اولین آلبوم سوددهی لازم را ندارد و هنوز هنرمند شناخته شده نیست.

ناصر پاشایی: از آنجا که تک آهنگ هایی قبلا منتشر کرده بود خیلی از جوان ها با آهنگهایش آشنایی داشتند و چون در تهران و شهرستانها به کار تئاتر هم می‌پرداخت و کارهای موزیکال انجام داده بود و می‌خواند با صدایش آشنا بودند. مخصوصا در استان تهران و برخی شهرستان‌های اطراف. در زمانی که آلبومش منتشر شد با استقبال فراوان مواجه شد و شاید یکی از پرفروش‌ترین آلبوم‌ها بود.

*آیا مرتضی به مداحی هم علاقه‌مند بود و دوره‌ای هم به مداحی پرداخته بود؟

ناصر پاشایی: البته در برخی سایتها مداحی‌های مرتضی وجود دارد که می‌توانید ملاحظه کنید. همانطور که گفتم مرتضی از خردسالی مکبر آقای هاشمیان در رفسنجان بود. کم‌کم که به تهران آمد و گروه سرود تشکیل داد در کنار کارهای تئاتر در غرب تهران نیز به مداحی می‌پرداخت و مورد استقبال هم واقع می‌شد. شاید بتوانم بگویم 7، 8 نوار از مداحی‌هایی که در ایام محرم یا میلاد امام زمان(عج) داشته است، پر شده است.

*چرا مرتضی با توجه به علاقه اش به مداحی این کار را دنبال نکرد و به سوی موسیقی رفت؟

ناصر پاشایی: چون استعداد موسیقیایی‌اش بیشتر بود.

*از آنجا که خانواده‌ای مذهبی هستید آیا به تشویق مرتضی درمورد دنبال کردن مداحی نپرداختید؟

ناصر پاشایی: من ایشان را تشویق می‌کردم و خودش هم به مداحی علاقه‌مند بود. اما واقعا جاذبه موسیقی برایش خیلی زیاد بود و از موسیقی لذت می‌برد. از بچگی در مسجد بزرگ شده بود. روحیه خاص او اینگونه بود که دوست نداشت مسائل مذهبی را با دیگر مسائل مخلوط کند. می‌گفت هیچگاه دوست ندارد قضیه مداحی را تصنعی بخواند. می‌گفت وقتی می‌خواهم «یاحسین» بگویم باید در قالب آهنگی باشد که نصف دنیا بگوید «یاحسین». مثل همان آهنگ «نگران منی» که می‌گفت با تمام وجودش آن را ساخته و با خدا صحبت کرده است. بیشتر در این راه قدم برمی‌داشت و یکی از خصلتهای مرتضی این بود که پیدا و پنهانش یکی بود و هیچ چیز را پنهان نمی‌کرد و کل زندگی‌اش را برای من و مادرش بازگو می‌کرد.

*شما چه زمانی از بیماری مرتضی مطلع شدید و واکنش مرتضی از ناراحتی شما چه بود؟

مادر مرتضی:در بیمارستان نیکان در ابتدا به من نگفتند که بیماری مرتضی چیست و تنها عنوان کردند که زخم معده دارد. زیاد کنجکاوی نمی‌کردم چراکه اصلا تحمل شنیدن چنین بیماری را نداشتم. کم‌کم می‌دیدم که در گوشه و کنار اطرافیان با هم صحبت می‌کردند اما امید داشتم که اگر بیماری هم هست سعی می‌کنیم مشکلش را رفع و درمان کنیم. کم‌کم بعد از چند روز که متوجه شدم خیلی برایم دردناک بود و تنها چیزی که به من آرامش می‌داد، یاد خدا بود. یعنی هیچ چیز نمی‌توانست قلب مرا آرام کند. اما امید داشتم که ایشان خوب می‌شوند. تا آخرین لحظه هم امیدم را از دست ندادم اما خداوند این طور مقدر کرده بود.

*آیا شما بیماری را به مرتضی اطلاع داده بودید؟

ناصر پاشایی: مرتضی حدود 10، 15 روز قبل از مطلع شدن از بیماری‌اش به مادرش می‌گفت که «ترش می‌کند» و مادرش بنا به مصلحت‌هایی به مرتضی دارو یا غذای خاصی می‌داد که بهتر شود. ولی ترش کردن‌هایش ادامه داشت. یک روز به ما گفت که «رفلکس معده» دارد. آقای علی لهراسبی که از دوستان نزدیکش است به مرتضی گفته بود که بهتر است به پزشک مراجعه کند. با هماهنگی آقای لهراسبی به بیمارستان نیکان رفتند و دکتر بعد از انجام آزمایش تشخیص «تومور» داده بود. دکتر این بیماری را از مرتضی پنهان نکرده بود و به خودش گفته بود که تومور دارد و بلافاصله باید عمل شود. مرتضی هم به من بیماری‌اش را اعلام کرد. خواستیم که وقت را از دست ندهیم و در اولین فرصت مرتضی تحت عمل جراحی قرار گرفت. آقای دکتر شریفی به محض اینکه معده را باز کرده بود گفته بود که تقریبا کار از کار گذشته است. یعنی استیج 4 است و در بیماری‌های این گونه ممکن است که بیمار برنگردد و شاید یکی، دو ماه بیشتر عمر نکند. به مرتضی هم اعلام کرده بود که هرچه می‌خواهی بخور چراکه 50-50 هستی. دکتر دیگری که در کنارش بود نرم‌تر صحبت کرده بود و گفته بود که «ان‌شاءا... خوب می‌شوی» و مرتضی مابین این دو تشخیص مانده بود که آیا خوب می‌شود یا اینکه 50-50 است؟ در عین حال شبانه‌روز راجع به سرطان مطالعه می‌کرد و کتابهای مختلف می‌خواند و درمورد این که چگونه پیشرفت می‌کند، مطالعات زیادی در طول 11 ماه انجام داد. درواقع دوگونه رفتار می‌کرد؛ هم خودش را آماده کرده بود که پرواز کند و به دنیای دیگری برود و هم اینکه می‌گفت برایم مهم نیست که 30 سال زندگی کنم یا 80 سال چون نه به کسی ظلم کرده‌ام و نه کاری کردم  که نگران باشم و تمام کارهایی که می‌توانستم در این دنیا انجام داده‌ام.

بعد از انجام شیمی‌درمانی حدود سه، چهار روز ناراحتی شدید داشت و نمی‌توانست کارهایش را ادامه دهد و امکان غذاخوردن نداشت. به محض این که کمی حالش بهتر می‌شد بلافاصله خودش را برای کنسرت‌های بعدی آماده می‌کرد. قراردادش را طوری تنظیم کرده بود که 3، 4 روز اول شیمی‌درمانی به برنامه‌هایش لطمه وارد نکند و مانند یک فرد عادی 3، 4 روز مانده به ماه محرم، برنامه‌هایش را ادامه می‌داد و آخرین کنسرت‌هایی که برنامه‌ریزی شده را برگزار کرد.

به نظر شما چه عاملی باعث محبوبیت مرتضی پاشایی شد؟

منصور پاشایی: درواقع خود ما هم در حیرت مانده‌ایم که چه عاملی باعث شد که بین مرتضی با مردم بخصوص جوان ها و نه‌تنها جوان ها حتی افراد مسن این همه ارتباط قلبی برقرار شد که ناشی از عوامل مختلفی است. من خودم چیزهای مختلفی از تحلیلگران این طرف و آن طرف شنیدم. اگر بخواهیم به تک‌تک این ها تکیه کنیم همه این ها با یک ضریب خاصی درست است ولی همه‌اش نیست. برخی می‌گفتند که به خاطر بیماری مرتضی بود و مردم یک همذات‌پنداری کردند ولی هنرمندان و ورزشکارانی داشتیم که بیماری‌شان یک دوره‌ای به طول انجامید ولی چنین اتفاقی برایشان نیفتاد. اگرچه واقعا مردم ما خیلی هنردوست و ورزش‌دوست هستند اما این پدیده عجیبی بود. در آن طرف آبی‌ها هم تحلیل عجیبی دیدم که می‌گفتند مردم ایران غمگین و محزون هستند و از آنجا که آهنگ‌های مرتضی هم محزون بود، مردم خوب ارتباط برقرار کردند! من گفتم اگر چنین چیزی باشد، همین الان چند میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند درحالی که همانها هم ارتباط برقرار کرده‌اند و همانها هم همدردی کردند و در سوگ مرتضی مراسم گرفتند و شمع روشن کردند. پس نمی‌تواند این دلیل هم باشد. حتی خیلی از ایرانیان آنجا متولد شده اند و اگر فضای آنجا شاد باشد و فضای اینجا غمگین پس آنها نباید چنین ارتباطی برقرار می‌کردند.

تحلیل‌های مختلفی دیدم و می‌گفتند که در این میان شبکه‌های اجتماعی هم بی‌تاثیر نبوده‌اند. بله درست است، شبکه‌های اجتماعی به شهرت یک نفر دامن می‌زنند اما اگر بخواهم این فرضیه را هم رد کنم، شبکه‌های اجتماعی چرا درمورد سایر بازیگران و ورزشکاران اتفاق نمی‌افتد؟ البته قصد مقایسه ندارم اما همزمان استقبال خوبی از مرحوم مظلومی شد اما طبیعتا دیدیم که چنین چیزی نبود! اتفاقا خیلی دنبال تحلیل علمی و روانشناختی و جامعه‌شناختی‌اش بودم.

*ما هم تحلیلهای زیادی در این مدت خواندیم و خودمان هم منتشر کردیم همه مباحثی هم که شما مطرح کردید، بود اما همیشه در این تحلیل ها این نکته پنهان می ماند که پاشایی محبوبیت زیادی کسب کرده بود.

منصور پاشایی: خیلی موارد بود و همه این عوامل را شامل می‌شد و مرتضی واقعا کسی بود که به معنای واقعی انسانی و مردمی برخورد می‌کرد.

*همه این تحلیل ها درست است ولی باز یک چیزی کم دارد. به‌نظرم نمی توان پدیده دوست داشتن را عقلانی بررسی کرد و به دنبال تحلیل برایش گشت. یک موقع می‌بینید یک فردی قدرت ندارد به میز و منسک ارتباط ندارد اما آدم دوست‌داشتنی است و با توجه به همین دوست داشتن از بزرگترین مقام تا پایین‌ترین مقام با او ارتباط برقرار می‌کنند و این آدم می‌تواند از کار همه گره‌گشایی کند و خیلی از گره‌ها را باز کند. خیلی‌ها تا زمانی که پشت میزی نشسته‌اند می‌توانند کاری انجام دهند ولی وقتی این میز از آنها گرفته شود، دیگر ناتوان هستند. به‌نظرم بیشتر به خود شخص بستگی دارد که چگونه می‌تواند با دیگران برخورد کند. به‌نظرم اگر بخواهیم تحلیل کنیم اینگونه می‌توان تحلیل کرد. این پدیده و این واقعه نزدیک‌تر است تا تحلیلی که بگویید چون مردم ایران غمگین هستند با آهنگ‌های غمگین ارتباط برقرار می‌کنند. اینها بخشی از قضیه است و همه قضیه نیست. پازل مفقوده اینجاست که چقدر می‌توانی خودت را با تجربه‌های خوب تطبیق دهی. گفته می‌شود که صداقت و پاکی و درستی خوب است اینجاست که یک آدم اگر بتواند خودش را تطبیق دهد می‌تواند دلها را تصرف کند و این اتفاق بیفتد. این جای بسی خوشحالی دارد که چنین اتفاقی افتاد. یعنی در مورد فرزند و بستگان شما این اتفاق افتاد. یعنی این صفای دل وجود داشت که این اتفاق‌ها افتاد.

ناصر پاشایی: به نکته قشنگی اشاره کردید. مباحثی در بحث مدیریت و رهبری است که رهبری یا مدیریت کاریزماتیک است. یک فردی کاریزما دارد و نمی‌توان تعریف کرد که چه چیزی دارد. یک جذابیت خاصی دارد و می‌تواند رهبر و مدیر باشد. شاید در عالم هنر هم چنین مساله‌ای باشد. اینکه شما فرمودید کاملا به این برمی‌گردد. اما بحث‌هایی است که وقتی تحلیل می‌کنیم می‌خواهیم بگوییم از این مقوله‌ها می‌خواهیم مساله‌ای را به عنوان یادگیری یاد کنیم و تبدیل به یک علم بشود. دیگری هم بتواند از این افتباس کند. در یک جمله بگویم؛ آنچه به نظر من رسید یک وجه مشترکی در آهنگ‌هاو شعرهای مرتضی بود که «عشق گمشده» بود. به یاد دارم اوایل که مرتضی وارد عالم هنر و خوانندگی شد، شایعاتی کردند که ترانه‌هایش مربوط به عشق گمشده‌ای است که او را ترک کرده و از حزن اوست که می‌خواند! درحالی که ما خبر داشتیم چنین چیزی نبود. این عشق گمشده را اینجور تحلیل می‌کنم که در روح تمام بشر یک عشق گمشده‌ای وجود دارد و هم حزن داریم و هم شادی که توامان با هم است. من این را هم از فلسفه شرق و هم از فلسفه اسلامی تحلیل کردم، دیدم کاملا منطبق است. ما همه‌مان یک حزن و شادی توامان با هم را داریم. بنابراین حتی اگر آمریکایی‌ای که فارسی نمی‌داند و آن ایتالیایی‌ای که ایتالیایی صحبت می‌کند و فرانسوی که فرانسه‌زبان است اگر فارسی می‌دانست و آهنگهای مرتضی را گوش می‌کرد به همین صورت می‌توانست ارتباط برقرار کند.  چراکه شاید همان ها هم یک عشق گمشده‌ای دارند درحالی که خودشان شاید متوجه نباشند. من تحلیل زیبای دیگری هم شنیدم که از موسیقی پاپی بود که مرتضی می‌خواند. موسیقی پاپ مهربان در برابر موسیقی پاپ وحشی غرب. ولی خودش یک اصطلاح جالب است. یعنی می شود موسیقی پاپ مهربان مرتضی را به عنوان سبک انتخاب کرد و حتی هنرمندانی را پرورش داد که با این سبک جلو بروند. الان تحلیلگران می‌گویند بدانیم لایه‌هایی از جامعه وجود دارد که این لایه‌ها کم نیستند. من تصور می‌کنم این مساله در جامعه ایجاد شد که به نوعی کسانی که دست اندرکار فرهنگ  و موسیقی کشور هستند به این فکر بیفتند که خودمان پیش‌قدم شویم. خود ما هم با مجموعه های فرهنگی کشور همکاری می‌کنیم. در مدیریت فرهنگی کشور سهمی داشته باشیم و بتوانیم این فرهنگ را انشاءا... توسعه  دهیم. به نظر من موسیقی پاپ می‌تواند با معنویت جامعه کاملا همگن باشد و دلیلی بر مخالفت این کار وجود ندارد.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930914000488#sthash.1QC0bvjE.dpuf



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 2:1 بعد از ظهر | نویسنده : محمّدامین کیالها |